صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

صاينا ونقاشي !

به نام خدا  سلام دختر گلم تموم زندگي و عشق من !دخترم يه نقاشيايي ميكشه بيا وببين مثل ماماني عاشق نقاشيه انشاالله در آينده  يه باب راس بزرگ ميشه .از موضوع هاي نقاشيهاي نقاش كوچولوي ما ميتونم به : درخت _ كوه  _چشم چشم دو ابرو ( كه خيلي خيلي بامزه ست ) _  گل _ بادكنك _  قارچ و خورشيد اشاره كنم . هز چيزي رو يك بار كه برات بكشم ياد ميگيري و اينقدر ميكشي كه ديگه ازحفظ ميشي . دفتر نقاشي كه برات ميگيريم همون روز اول نصفش و پر ميكني هر وقت از نقاشي كردن خسته ميشي شروع ميكني به خط خطي كردن . خيلي علاقه نداري كه درخت حتما سبز باشه يا خورشيد حتما زرد باشه هر رنگي دم دستت بياد رنگ ميكني ...خورشيد صورتي و درخت قهوه اي و كوه آ...
22 مرداد 1392

3 سالگيت مبارك عسلم !

به نام خدا   چقدر زود گذشت و من قدر باتو بودن رو اونطور كه شايسته تو بود ندونستم .الان 3 ساله كه خدا يكي از فرشته هاشو به ما داد چه روز قشنگ وبيادموندني بود وامروز چقدر قشنگ تره وقتي ميبينم سالم و تندرستي وبا وجود نازنينت شادابي رو به خونه مياري خودم شاهدم  بابايي از سر كار كه مياد با ديدن تو كه به استقبالش ميري تمام خستگياش فراموشش ميشه خدا رو شكر ميكنم بخاطر اين فرشته مهربوني كه به ما عطا كرد و ازش ميخوام بهم كمك كنه تا جايي كه ميتونم براش مادر خوبي باشم .ببخشيد كه با تاخير تولدت رو تو  وبلاگ تبريك ميگم يه مدت اينترنتمون مشكل داشت انشا الله هميشه تنت سالم باشه عزيز دلم .  عمرم ...نفسم ...عشقم ...خانومم...د...
21 مرداد 1392

مهمون يكساله ما !

به نام خدا سلام . يادتونه پارسال يه مطلبي درمورد ماهي گليمون نوشتم الانم ميخوام درمورد همون ماهي بنويسم اگه چشش نزنم خيلي پوست كلفته چون دير به دير بهش غذا ميدم وقتي هم ميريم نوراباد خودش نگهبان خونه ست و 3 تا 4 روز بدون غذا سر ميكنه امسال براش يه تنگ نو و يه دوست كوچولوتر از خودش خريدم ولي دوستش يه ماه بيشتر كنارش نموند و به دليل نا معلومي تنهاش گذاشت ولي مثل اينكه تنهايي بيشتر بهش ميچسبه شايد امسال برديمش تو حوض ماهي باغ ارم البته اگه اجازه دادن دلم براش ميسوزه هميشه خودم و ميذارم جاي اون تو يه تنگ كوچيك خيلي اذيت ميشه شايد عادت كرده باشه ولي بازم گناه داره. شايد  به بهانه ماهي يه سر به باغ ارم هم زديم چون تو ارديبهشت خيلي قشنگ ...
10 ارديبهشت 1392

السلام عليك يا علي بن موسي الرضا المرتضي (ع)

يا حق ديروز سيد عزيزم يه خبر خوش بهم داد البته  يه كم جا خوردم . چند روز پيش به صاينا گفتم ماماني بگو يا امام رضا ما رو دعوت كن بيايم زيارتت صاينا هم به همين شكل گفت خلاصه يهو دلم هواشو كرد  . فكر كنم فهميديد اين خبر خوش چي بود قرار شد اگه خدا بخواد آخر همين ماه بريم پابوس امام رضا  پارسال حتي بليط هواپيمامون هم گرفتيم ولي براي سيد مجتبي يه ماموريت كاري پيش اومد ديگه نشد كه بريم حالا ميترسم مثل پارسال بشه شما دعا كنيد جور بشه آخه خيلي دلم ميخواد تو حرم بشينم وكلي با آقا امام رضا حرف بزنم انشاالله هر كي دلش زيارت امام رضا ميخواد خدا نصيبش كنه .  اين ما هستيم كه خيلي كم لطفي ميكنيم و خودمون و دربند اين دنيا كرديم و او...
10 ارديبهشت 1392

اين روزها !

به نام خدا       سلام دختر نازم ! اين روزا يه كم داري اذيت ميكني شايد به قول بابايي تو اين سن بچه ها معمولا بهونه گير ميشن و بايد باهاشون كنار بياييم . البته بعضي وقتا لجباز و يه دنده ميشي و به هر بهونه اي جيغ ميكشي من و بابايي هم تا جايي كه برامون امكان داشته باشه اعتنايي به داد وفريادت نمي كنيم تا اينكه خودت خسته ميشي و مياي سراغ ما و اصلا به روي خودت نمياري انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده تازه شروع ميكني به خنديدن تا ما رو مجبور كني بخنديم  و تحويلت بگيريم البته شرط ما رو هم ميدوني كه اول بايد معذرت خواهي كني وهمين كه يه كم تحويلت گرفتيم خوراكيهاي مورد علاقه ت رو درخواست ميكني ولي اين بار با زيركي تمام ...
31 فروردين 1392

بدون عنوان

به نام خدا با عرض سلام وتبريك سال نو به همه عزيزانم خصوصا كوچولوي نازم صاينا خانوم وبابايي گلش . 2 ماهي ميشه كه به دلايل زيادي غائب بوديم و مطلبي ننوشتيم يكيش ميگرنم بود كه خيلي اذيتم ميكرد يكي سفر به بندر عباس كه آخراي بهمن ماه بود  و يكي عروسي عمه زينب كه خيلي خوش گذشت اونم بهمن ماه بود صاينا خانوم هم كلي رقصيد و ماجراهاي ديگه اي كه الان يادم نمياد  . با اين همه اميدوارم سال 92 سال خوبي براي هممون باشه پر از اتفاقهاي خوب وشيرين .انشالا دختر خوبم چيزاي مفيدي ياد بگيره و تنش سالم باشه بابايي هم تو كارش موفق باشه و منم دست از تنبلي بردارم و مطالعه رو شروع كنم . حالا ميرسيم به تعطيلات عيد زياد نميخوام وارد جزئيات بشم چون به نظر من ...
15 فروردين 1392