غیبت طولانی
سلام چه چیزهایی تو ذهنم بود که برای دختر گلم بنویسم ولی دیگه یادم رفته نمیدونم چه توجیهی براش بیارم که این همه مدت مطلبی ننوشتم یکی اینکه واقعا وقتش رو نداشتم بعد اینکه رمز عبور و فراموش کرده بودم که الان رمز جدید بهم دادن دیگه اینکه حوصله نوشتن نداشتم ولی حیف شد کلی سوژه داشتم برای نوشتن که متاسفانه خیلیاش یادم نیست ولی سعی میکنم هر چی یادم بود بنویسم از دختر نازم معذرت خواهی میکنم که حتی تولد ۴ سالگی شو تبریک نگفتم ولی انشالا جبران میکنم اگه خدا بخواد ....
نویسنده :
ماماني
10:00
نماز جمعه
چهارمين بهار زندگي دختركم از راه رسيد !
به نام خداي مهربان خدايا ازت ممنونم كه يك سال ديگه بهم فرصت دادي در كنار خانوادم باشم خدايا ازت ممنونم كه بهم فهموندي كه بزرگترين سرمايه م خانوادمه خدا رو شكر ميكنم به خاطر همسر مهربون و دلسوزم و دختر گل و شيرين زبونم البته خانواده من خيلي بزرگتر از اينه دو تا پدر خوب و دلسوز دو تا مادر عزيزتر از جانم دو تا برادر دوست داشتني كه پسر عمه هاي گلم هستن و ماشالا شش تا خواهر خشكل و مهربون كه دوتاشون عمه هاي صاينا جان و چهارتاشون خاله هاش هستن كه همشون تو قلب ما جا دارن .خدايا كمكم كن كه مبادا دل اين عزيزانم رو برنجونم و قدر لحظه هاي بودن با اونها رو بدونم . دختر قشنگم الان كه داشتم عكساي بچگيت و نگاه ميكردم بغض گلوم و گرفت با خودم گ...
نویسنده :
ماماني
21:29
روزهايي كه گذشت
به نام خدا تو اين مدتي كه نبوديم اتفاقهاي خوب و قشنگي افتاد و ما حدود 12 روزي رفتيم نوراباد كه به دخترمون خوش گذشت چه جورم خوش گذشت ! يكي از اون اتفاقها اومدن برف بود كه همه رو غافلگير كرد و ما هم بي نصيب نمونديم و خانوادگي رفتيم برف بازي تو منطقه بوان نوراباد كه يه روز بياد موندني بود وخيلي خيلي خوش گذشت فقط جاي عمه زينب و وخاله صاحبه وتيارا خالي بود وقت برگشتن هم 2 ساعت تو ترافيك گير كرديم .يكي از دلايلي كه اين چند روز به ما خوش گذشت اين بود كه همه دور هم جمع بوديم صاينا جون هم دلي از عزا دراورد و كلي بازي كرد . دو روز پيش زد به سرم كه صاينا رو ببرم آرايشگاه و موهاش و كوتاه كنم اونم تو وضعيتي كه دختر گلم يه خورده سرماخ...
نویسنده :
ماماني
14:17
اندر احوالات دخمل ناز نازي
به نام خدا سلام به روي ماهت دختركم .چيكار كنم كه اصلا وقت نميكنم برات بنويسم : از شيطونيهات از نق نق كردنات از گير الكي كه بعضي وقتا به بعضي چيزا ميدي و... . قبلنا كه حوصله ت بيشتر بود يه دفتر داشتم پر از شعراي قشنگ من برات ميخوندم و شما از حفظ ميكردي و بعد هر جا ميرفتيم با هم ميخونديم و لذت ميبرديم هنوزم دفترم و دارم ولي ديگه خانوم كوچولو زياد از شعر حفظ كردن خوشش نمياد در عوض يه آوازايي ميخونه شنيدني! كه فكر كنم خودش هم معنيش رو نميدونه چون محتوياتش كلمات عجيب غريبيه كه تا حالا به گوشمون نخورده بعضي وقتا هم خيلي طولاني ميشه طوري كه حوصلمون سر ميره ولي مجبوريم تحمل كنيم و به به وچه چه بگيم . جونم برات بگه كه تازگيا دوچرخه خريدي و ...
نویسنده :
ماماني
0:17
عكساي آتليه
آلبوم صاينا خانوم افتتاح شد انشالا عكساي خوشكلي به خوشكلي خودت به آلبومت اضافه بشه عزيزم وهر سال شاهد خانوم شدنت باشيم . با تيارا هم قراره عكس بندازي آماده كه شد حتما ميذارمش .اين سه تا عكس ماله چند روز قبل از سه ساله شدن صاينا خانومه چون ازشون عكس گرفتم كيفيت واقعي رو نداره يه عكس ديگه هم اضافه شد كه خاله ميترا به عنوان كادوي تولد به صاينا خانوم هديه كرده ازشون ممنونيم دستش درد نكنه : ...
نویسنده :
ماماني
18:33