صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

به وبلاگ صاينا خانوم خوش اومديد .

 

سلام . همراه و همدل گرامي لطفا از بقيه صفحات وبلاگ ديدن كنيد. از نظرات خوب و قشنگتون مارو بي نصيب نكنيد

علاقه زیاد صاینا جون به جوجه

سلام یه روز دیگه از راه رسید ولی جوجه های ما هنوز روزشون و آغاز نکردن و تو خواب نازن و کلا برنامه خوابشون واروونه شده ولی به همین زودی با یاری خدا و همکاری بابایی ( که بعید میدونم ، چون خودش شبا تا دیر وقت بیداره ) باید شب زود بخوابن و صبح هم زودتر بیدار شن ، امروز میخوام از جوجه اردکای صاینا بگم که عمه زهرا براش گرفته و خونه بابا جون سکونت دارن و صاینا از این بابت که نمیتونه جوجه هاش و بیاره خونه خودمون خیلی ناراحته هر چقدر چونه زد و اصرار کرد که بیاردشون خونه دید فایده ای نداره به ناچار دوریشون و پذیرفت  .یادمه خودم بچه بودم به جوجه و بره و جک و جونورا علاقه زیادی داشتم حالا این علاقه م و برای صاینا خانم به ارث گذاشتم  ای...
26 خرداد 1398

بازیهای عصرانه خوراک صاینا خانم

هر روز عصر برنامه روتین صاینا بازی با دوستاشه که بشدت روش حساسه طوریکه ما برای بیرون رفتن کلی باید با صاینا صحبت کنیم که راضی بشه یه ساعت از بازیش بزنه و همراه ما بیاد یسنا هم این وسط شیطونیهای خودش و داره مثلا کندن میوه های کال و شوت کردن اونا به بیرون ، کلی ازش قول میگیرم که این کار رو نکنه ولی خیلی زود قولش یادش میره عکسا کاملا شهادت میدن  الان داره میچینه    الآن تو مشتشه  الأن هم پرتابش کرد ، با چه شیطنتی به من نگاه میکرد که بله اون چیزی که میخواستم و انجام دادم  صاینا جون هم آماده بازی ولی دوستاش نبودن و حوصله ش سر رفته بود و غر میزد  ولی یسنا خودش و باتوپ سرگرم میکر...
25 خرداد 1398

تعطیلات عید فطر ۹۸

چند روز تعطیلی بهونه ای شد که یه سری به طبیعت بزنیم و هوایی تازه کنیم اینجا آبشار مارگون جای بسیار باصفا و زیبایی بود من دقیقا ۲۰ سال پیش رفته بودم که زمین تا آسمون تغییر کرده بود ،همه جا باغهای زیبا با آبشاری که امسال به لطف خدا پر آب تر از سالهای پیش شده بود ولی اینقدر شلوغ بود که یه کم برای پارک ماشین با مشکل روبرو شدیم ، همراه عمه زینب و عمو ابراهیم همسفرای ثابت ما که سفر همراهشون خیلی خوش میگذره  این عکس و صاینا گرفت که تو شکار لحظه ها مهارت خاصی داره شیطون بلا ، یسنا خانوم هم چون از خواب بیدارش کرده بودیم کلی نق زد و گریه کرد ولی ما با وجود غر غر یسنا از طبیعت لذت بردیم      ...
25 خرداد 1398

تولدت مبااارک شیرین تر از عسل

یسنا گلم دختر ناز مامان دختر با احساس و مهربونم تولدت مبارک زندگیم ، بعد از آبجی جونت تو بهترین بهونه ای برای زندگی شیرین من و بابایی ،دوستتون دارم با تمام وجودم ، هر چند با تاخیر تبریک گفتم ولی ماهی و هر وقت از آب بگیری تازه ست واسه تو که هر روز روز تولدته از بس جشن تولد دوست داری هر روزم برات جشن بگیریم خسته نمیشی ، ان شا ا... خدا همیشه یار و محافظتون باشه و لبخند مهمون لباتون باشه عزیزای دلم   ...
21 خرداد 1398

دخترم خانوم شده ماشا الله

دخترم خانوم شده دیگه سلام بروی ماه همه بچه ها و مامان و باباهاشون ، داشتم ایمیل مو چک میکردم که دیدم نی نی وبلاگ برام‌ رمز عبور جدیدفرستاده دیدم وااای که کلا نی نی وبلاگ و فراموش کرده بودم چقدر میتونستم خاطره بنویسم .صاینا جون دل مامان دیگه برا خودش خانومی شده چقدر متین و مودب من واقعا بهش افتخار میکنم ،آبجی جونش یسنا شیطون بلا که الآن ۲ سال و ۲ ماهشه صاینا رو خیلی دوست داره اینقدر که وقتی میخواد صداش بزنه میگه آبجی گلم ، جگرم .من فدای دوتاتون بشم صاینا جونم الآن ۸ سالش تموم شده و وارد۹ سالگی شده و امسال کلاس سومه سال گذشته هم دو تا عزیز به جمع نوه های گل اضافه شدن یکیشون پارمیس گلم عزیز دل خاله تیر ماه دنیا اومد الان یکساله شده فداش ...
6 مرداد 1397

صاینا خانوم آبجی کوچولو داره

دو سال گذشت از آخرین مطلبی که گذاشتم تو وبلاگ چقدر زود میگذره ، از وقتی ویچت و واتساپ و ... اومد دیگه وبلاگ نویسی ما هم تموم شد یهو هوا کردم بیام و دوباره شروع کنم به وبلاگ نویسی عید 94 خاله صدیقه عروس شد خاله فهیمه هم خدا بخواد تابستون عروس میشه یسنا کوچولو آبجی صاینا خرداد ماه دنیا اومد خرداد 94 یه سفر داستیم با خاله صاحبه و عمه زینب که خیلی خوش گذشت و کلی اتفاقهای خوب دیگه که تو این مدت داشتیم و در کنارش اتفاقهایی افتاد که ما رو غمگین کرد یکیش فوت پسر خالم علی آقا پدر امیر سام و ابوالفضل کوچو لو که چند ماه بعد از فوت باباش دنیا اومد  و هنوز هم از این بابت ناراحتیم و فوت پدر بزرگم در اسفند 94 خدا رحمتشون کنه ، بله دیگه دنیا همینه انشا...
17 تير 1395

4 سالگی چطور میگذره؟

به نام یکتا معبود عالمیان   روز به روز شاهد بزرگ شدن گل دخترم  هستم و هر روز تجریه تازه ای هم برای خودم و هم برای صاینا خانوم بدست میاد . خدا رو شکر سه تا دوست خوب پیدا کرده به اسمای فاطمه و نرگس و کوثر که حسابی باهاشون بازی میکنه و سرگرم میشه و خیلی چیزا یاد گرفته و واقعا چیزایی که بچه ها با بازی باهمدیگه میتونن یاد بگیرن شاید ما بزرگترا نمی تونیم بهشون یاد بدیم چون گفتن یک چیز به بچه ها تا تجربه کردنش توسط خود اونها خیلی فرق میکنه . دخترک ما از مهر ماه وارد مهد قرآن شده ماجراها من و صاینا داشتیم در رابطه با همین مهد رفتنش ایشون خیلی خوش خواب تشریف دارن و بیدار کردنش برای من یه معظل شده و کلی دردسر دارم تا راهی بشه . بهانه هایی...
29 آذر 1393

غیبت طولانی

سلام  چه چیزهایی تو ذهنم بود که برای دختر گلم بنویسم ولی دیگه یادم رفته نمیدونم چه توجیهی براش بیارم که این همه مدت مطلبی ننوشتم یکی اینکه واقعا وقتش رو نداشتم بعد اینکه رمز عبور و فراموش کرده بودم که الان رمز جدید بهم دادن دیگه اینکه حوصله نوشتن نداشتم ولی حیف شد کلی سوژه داشتم برای نوشتن که متاسفانه خیلیاش یادم نیست ولی سعی میکنم هر چی یادم بود بنویسم از دختر نازم معذرت خواهی میکنم که حتی تولد ۴ سالگی شو تبریک نگفتم ولی انشالا جبران میکنم اگه خدا بخواد ....
25 آبان 1393