صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

چهارمين بهار زندگي دختركم از راه رسيد !

به نام خداي مهربان خدايا ازت ممنونم كه يك سال ديگه بهم فرصت دادي در كنار خانوادم باشم خدايا ازت ممنونم كه بهم فهموندي كه بزرگترين سرمايه م خانوادمه خدا رو شكر ميكنم به خاطر همسر مهربون و دلسوزم و دختر گل و شيرين زبونم البته خانواده من خيلي بزرگتر از اينه دو تا پدر خوب و دلسوز  دو تا مادر عزيزتر از جانم دو تا برادر دوست داشتني كه پسر عمه هاي گلم هستن و ماشالا شش تا خواهر خشكل و مهربون كه دوتاشون عمه هاي صاينا جان و چهارتاشون خاله هاش هستن كه همشون تو قلب ما جا دارن .خدايا كمكم كن كه مبادا دل اين عزيزانم رو برنجونم و قدر لحظه هاي بودن با اونها رو بدونم . دختر قشنگم الان كه داشتم عكساي بچگيت و نگاه ميكردم بغض گلوم و گرفت با خودم گ...
17 فروردين 1393

روزهايي كه گذشت

به نام خدا تو اين مدتي كه نبوديم اتفاقهاي خوب و قشنگي افتاد و ما حدود 12 روزي رفتيم نوراباد كه به دخترمون خوش گذشت چه جورم خوش گذشت ! يكي از اون اتفاقها اومدن برف بود كه همه رو غافلگير كرد و ما هم بي نصيب نمونديم و خانوادگي رفتيم برف بازي تو منطقه بوان نوراباد كه يه روز بياد موندني بود وخيلي خيلي خوش گذشت فقط جاي عمه زينب و  وخاله صاحبه وتيارا خالي بود وقت برگشتن هم 2 ساعت تو ترافيك گير كرديم .يكي از دلايلي كه اين چند روز به ما خوش گذشت اين بود كه همه دور هم جمع بوديم صاينا جون هم دلي از عزا دراورد و كلي بازي كرد . دو روز پيش  زد به سرم كه صاينا رو ببرم آرايشگاه و موهاش و كوتاه كنم اونم تو وضعيتي كه دختر گلم يه خورده سرماخ...
13 اسفند 1392

اندر احوالات دخمل ناز نازي

به نام خدا سلام به روي ماهت دختركم .چيكار كنم كه اصلا وقت نميكنم برات بنويسم : از شيطونيهات از نق نق كردنات از گير الكي كه بعضي وقتا به بعضي چيزا ميدي و... .  قبلنا كه حوصله ت بيشتر بود يه دفتر داشتم پر از شعراي قشنگ من برات ميخوندم و شما از حفظ ميكردي و بعد هر جا ميرفتيم با هم ميخونديم و لذت ميبرديم هنوزم دفترم و دارم ولي ديگه خانوم كوچولو زياد از شعر حفظ كردن خوشش نمياد در عوض يه آوازايي ميخونه شنيدني! كه فكر كنم خودش هم معنيش رو نميدونه چون محتوياتش كلمات عجيب غريبيه كه تا حالا به گوشمون نخورده بعضي وقتا هم خيلي طولاني ميشه طوري كه حوصلمون سر ميره ولي مجبوريم تحمل كنيم و به به وچه چه بگيم . جونم برات بگه كه تازگيا دوچرخه خريدي و ...
7 آذر 1392

عكساي آتليه

آلبوم صاينا خانوم افتتاح شد انشالا عكساي خوشكلي  به خوشكلي خودت به آلبومت اضافه بشه عزيزم وهر سال شاهد خانوم شدنت باشيم . با تيارا هم قراره عكس بندازي آماده كه شد حتما ميذارمش .اين سه تا عكس ماله چند روز قبل از سه ساله شدن صاينا خانومه چون ازشون عكس گرفتم كيفيت واقعي رو نداره يه عكس ديگه هم اضافه شد كه خاله ميترا به عنوان كادوي تولد به صاينا خانوم هديه كرده ازشون ممنونيم دستش درد نكنه :               ...
15 مهر 1392

صاينا ونقاشي !

به نام خدا  سلام دختر گلم تموم زندگي و عشق من !دخترم يه نقاشيايي ميكشه بيا وببين مثل ماماني عاشق نقاشيه انشاالله در آينده  يه باب راس بزرگ ميشه .از موضوع هاي نقاشيهاي نقاش كوچولوي ما ميتونم به : درخت _ كوه  _چشم چشم دو ابرو ( كه خيلي خيلي بامزه ست ) _  گل _ بادكنك _  قارچ و خورشيد اشاره كنم . هز چيزي رو يك بار كه برات بكشم ياد ميگيري و اينقدر ميكشي كه ديگه ازحفظ ميشي . دفتر نقاشي كه برات ميگيريم همون روز اول نصفش و پر ميكني هر وقت از نقاشي كردن خسته ميشي شروع ميكني به خط خطي كردن . خيلي علاقه نداري كه درخت حتما سبز باشه يا خورشيد حتما زرد باشه هر رنگي دم دستت بياد رنگ ميكني ...خورشيد صورتي و درخت قهوه اي و كوه آ...
22 مرداد 1392

3 سالگيت مبارك عسلم !

به نام خدا   چقدر زود گذشت و من قدر باتو بودن رو اونطور كه شايسته تو بود ندونستم .الان 3 ساله كه خدا يكي از فرشته هاشو به ما داد چه روز قشنگ وبيادموندني بود وامروز چقدر قشنگ تره وقتي ميبينم سالم و تندرستي وبا وجود نازنينت شادابي رو به خونه مياري خودم شاهدم  بابايي از سر كار كه مياد با ديدن تو كه به استقبالش ميري تمام خستگياش فراموشش ميشه خدا رو شكر ميكنم بخاطر اين فرشته مهربوني كه به ما عطا كرد و ازش ميخوام بهم كمك كنه تا جايي كه ميتونم براش مادر خوبي باشم .ببخشيد كه با تاخير تولدت رو تو  وبلاگ تبريك ميگم يه مدت اينترنتمون مشكل داشت انشا الله هميشه تنت سالم باشه عزيز دلم .  عمرم ...نفسم ...عشقم ...خانومم...د...
21 مرداد 1392

مهمون يكساله ما !

به نام خدا سلام . يادتونه پارسال يه مطلبي درمورد ماهي گليمون نوشتم الانم ميخوام درمورد همون ماهي بنويسم اگه چشش نزنم خيلي پوست كلفته چون دير به دير بهش غذا ميدم وقتي هم ميريم نوراباد خودش نگهبان خونه ست و 3 تا 4 روز بدون غذا سر ميكنه امسال براش يه تنگ نو و يه دوست كوچولوتر از خودش خريدم ولي دوستش يه ماه بيشتر كنارش نموند و به دليل نا معلومي تنهاش گذاشت ولي مثل اينكه تنهايي بيشتر بهش ميچسبه شايد امسال برديمش تو حوض ماهي باغ ارم البته اگه اجازه دادن دلم براش ميسوزه هميشه خودم و ميذارم جاي اون تو يه تنگ كوچيك خيلي اذيت ميشه شايد عادت كرده باشه ولي بازم گناه داره. شايد  به بهانه ماهي يه سر به باغ ارم هم زديم چون تو ارديبهشت خيلي قشنگ ...
10 ارديبهشت 1392