صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

چهارمين بهار زندگي دختركم از راه رسيد !

1393/1/17 21:29
نویسنده : ماماني
550 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداي مهربان

خدايا ازت ممنونم كه يك سال ديگه بهم فرصت دادي در كنار خانوادم باشم خدايا ازت ممنونم كه بهم فهموندي كه بزرگترين سرمايه م خانوادمه خدا رو شكر ميكنم به خاطر همسر مهربون و دلسوزم و دختر گل و شيرين زبونم البته خانواده من خيلي بزرگتر از اينه دو تا پدر خوب و دلسوز  دو تا مادر عزيزتر از جانم دو تا برادر دوست داشتني كه پسر عمه هاي گلم هستن و ماشالا شش تا خواهر خشكل و مهربون كه دوتاشون عمه هاي صاينا جان و چهارتاشون خاله هاش هستن كه همشون تو قلب ما جا دارن .خدايا كمكم كن كه مبادا دل اين عزيزانم رو برنجونم و قدر لحظه هاي بودن با اونها رو بدونم .

دختر قشنگم الان كه داشتم عكساي بچگيت و نگاه ميكردم بغض گلوم و گرفت با خودم گفتم نميدونم چقدر برات مادري كردم بايد منو ببخشي اگه يه وقتايي دعوات ميكنم اگه شيطون گولم ميزنه و گاهي سرت داد ميكشم . بهت قول ميدم تو سال جديد مادر صبورتري باشم البته اگه خدا بهم لطف كنه و عمرم قد بده دوباره از بودن در كنار تو و بابايي لذت ببرم و بزرگ شدنت و ببينم . چقدر ذوق ميكني وقتي با هم كاردستي درست ميكنيم يا شبا قبل از خواب برات قصه ميگم (قصه هاي من درآورد كه گاهي نميدونم چطور سر و ته ش رو هم بيارم ولي خداييش قشنگن ) .شيطونيات هم قشنگه درست سر سفره كه ميشينيم ميدوني من حساسم عمدا مياي كليپسم و درمياري و شروع ميكني به پيچوندن موهام وميگي ميخوام خوشكلت كنم و هر چي اخطار ميدم فايده اي نداره كه با پا درميوني بابا مسئله ختم به خير ميشه . جديدا رفتي تو خط آرايش گاهي كه يادم ميره كيفم و بردارم ميري سر وقتش و بعد با افتخار مياي و ميگي مامان  خوشكل شدم ؟ كل صورتت ماتيكي حالا من ميمونم چه عكس العملي انجام بدم بخندم يا ... ؟ اين دفعه يه چشم واست درميارم و يه كم صدام بالا ميره و در آخر با آرامش  ميگم كه اين كار برا شما بده و مريض ميشي و از اين حرفا  . چقدر زود ميگذره چه روزاي قشنگي در كنارت داشتم نميدونم اگه خاطره ها نبود بازم زندگي قشنگ بود يا نه .نميدونم كي دوربين و اختراع كرد ولي هر كي بود به روحش درود ميفرستم چون واقعا لطف بزرگي به همه آدما كرد .

خداي مهربوني كه هميشه هواي ما رو داري و هيچ وقت تنهامون نذاشتي به تو پناه ميارم ميدونم بنده خوبي برات نيستم ولي تو مهربون تر از اين حرفايي كمك كن سال جديد براي همه خصوصا براي خانواده من پر از بركت و سلامتي باشه موفقيتشون رو از تو ميخوام كمكم كن چه از لحاظ وظايفي كه به عنوان مادر براي صاينا جان و همسر براي سيد مجتبي عزيز دلم دارم و چه از لحاظ معنوي حداقل چند پله بالا برم تا بتونم لطف و رحمت و عنايتت رو نسبت به خودم جلب كنم البته تو هيچ وقت رحمتت رو از بنده هات دريغ نميكني .

 الان عكسات آپلود نشد درست كه شد ميذارمشون

 

 

 

 

 

 

 

                                                                         

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عمو مرتضی
24 فروردین 93 23:21
خیلی زود بزرگ شدی خانم خانما مثل برق و باد ماشالله .بعد از رفتن عید 93 و خاطراتت توی خونه جات معلومه . چهارمین بهار زندگیت بهاری رنگارنگ و قشنگ دخترکم. ممنون عمو جون منم دلم براي شما خيلي تنگ شده
عمه زهرا
17 اردیبهشت 93 14:14
سلام قشنگترین بهانه زندگی،عروسکم دلم برات تنگ شده،خیلی شیطون شدیا شیطون بلا،جدیدا همه واتساپی شدن به وبلاگت سر نمیزنن،اما من حسابی مشغول شدم،مامان خیلی خوب و مهربونی داری،ما هممون خیلی دوسش داریم،مامان طیبه دستت درد نکنه بخاط اینهمه مهربونیت،میبوسمتون ممنون عمه جون ما هم دوستت داریم و ازت ممنونیم به وبلاگمون سر میزنی...
مامان آرین
2 تیر 93 10:26
امیدوارم همیشه درکنارهم با خوشی و سلامتی روزگار را سپری کنید ممنون از لطفتون من هم برای شما آرزوی سلامتی میکنم
خاله صدیقه
11 تیر 93 17:35
خواهر مهربونم واقعا مجذوب نوشته قشنگت شدم عالی بود مطمئن باش همینطور بوده و تو بهترین همسر بهترین مادر و بهترین فرزند خونواده بودی ،هستی و خواهی بود ایشالا صاینا خانوم هم همیشه سالم باشه و هر سال شاهد رشد و پیشرفتش باشیم فداش بشم عزیزم شما خودت خوبی که همه چیز رو خوب میبینی برات آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم گلم