روزهايي كه گذشت
به نام خدا
تو اين مدتي كه نبوديم اتفاقهاي خوب و قشنگي افتاد و ما حدود 12 روزي رفتيم نوراباد كه به دخترمون خوش گذشت چه جورم خوش گذشت ! يكي از اون اتفاقها اومدن برف بود كه همه رو غافلگير كرد و ما هم بي نصيب نمونديم و خانوادگي رفتيم برف بازي تو منطقه بوان نوراباد كه يه روز بياد موندني بود وخيلي خيلي خوش گذشت فقط جاي عمه زينب و وخاله صاحبه وتيارا خالي بود وقت برگشتن هم 2 ساعت تو ترافيك گير كرديم .يكي از دلايلي كه اين چند روز به ما خوش گذشت اين بود كه همه دور هم جمع بوديم صاينا جون هم دلي از عزا دراورد و كلي بازي كرد .
دو روز پيش زد به سرم كه صاينا رو ببرم آرايشگاه و موهاش و كوتاه كنم اونم تو وضعيتي كه دختر گلم يه خورده سرماخورده و بي حاله. رفتيم و موهاي قشنگش كوتاه شد دوست نداشتم كوتاه بشه ولي چون شيطون بلا نميذاشت موهاش و شونه كنم و ببندم و همه ميگفتن چرا موهاش و نميبندي ديگه مجبور به اينكار شدم . خانوم آرايشگر هم هر چي با صاينا حرف ميزد هيچ جوابي نميشنيد منم هر چي سعي كردم كه به حرفش بيارم اينگار نه اينگار اصلا حوصله جواب دادن نداشت وقتي ديدم حال و حوصله نداره اصرار نكردم و گذاشتمش به حال خودش قربونش برم از بس بيحال بود همش گردنش و به چپ و راست خم ميكرد پريشب هم صداي دخترمون گرفت و يه كم عصبي شده بود و همش ميگفت مامان صدام گرفته ! يه كم شير داغ بهش دادم گفتم اگه بخوري صدات خوب ميشه يه مقدار ميخورد و ميگفت مامان ! ميخواست ببينه صداش خوب شده يا نه دو سه بار تكرار كرد شير كه تموم شد گفت صدام كه خوب نشد ؟! تا امروز هم همينطور بود تا اينكه ظهر باهم رفتيم دكتر و گويا گلوش التهاب داره و گوشش يه كم عونت كرده . انشالا زود خوب ميشه گلم . بابايي هم بي احتياطي كرده و ديروز تو فوتبال انگشتاي دست راستش ضرب ديده اين بار ششمه كه تو فوتبال مصدوم ميشه با اين حال دست برنميداره و ميگه هفته ديگه مواظب خودم هستم ديگه صدمه نبينم ..... من يكي كه حريفش نميشم!
تلاش براي ساخت آدم برفي
اين هم آدم برفي ما
زير اين درخت آتيش روشن كرديم و بعد از برف بازي خودمون و گرم كرديم
اينم صاينا خانوم كه دستكش خاله فهيمه دستشه چون مال خودش خونه جا موند
اين دو تا عكس مربوط به آبان ماهه
اين عكسا هم اول دي تو پارك نزديك خونمون بابايي زحمتش و كشيده
وقتي صاينا و بابايي همبازي ميشن