عمو مرتضي مريض شده
خدايا به اميد تو . اين اولين مطلبيه كه ميخوام تو وبلاگ صاينا خانم بنويسم( صاينا بيدار شد بايد برم بهش صبحانه بدم .صاينا صبحانه خورد و بعد از كلي بهونه گيري نيم ساعت پيش دوباره خوابيد)قربونت برم الهي منم يه ذره دعوات كردم آخه هر چي باهات راه ميومدم فايده نداشت .خلاصه ...(بقیه در ادامه مطلب)
يكشنبه عصر هفته گذشته خاله فاطمه و مهديس اومدن خونمون تو هم از صبح همش با خودت ميگفتي مهديس عزيزم ميخواي بياي خونمون.وقتي كه مهديس اومد اولش ساكت بودي و هيچي نميگفتي بعدش يه كم با هم بازي كرديد ولي روز بعد سر اسباب بازيا دعوا ميكردين من وخاله فاطمه هم ميخندديم.بعد از ظهر كه بابا اومد خونه گفت كه عمو مرتضي حالش بد شده بردنش بيمارستان بايد عمل بشه خونريزي معده داشته منم خيلي ناراحت شدم زنگ زدم گفتن تازه بردنش اتاق عمل ولي خدا رو شكر بخير گذشت روز سه شنبه قرار بود عمو مرتضي بياد خونمون وعصرش عازم مشهد بشه كه اينجوري شد انشا ا... حالش كه خوب شد ميره .سه شنبه عصر رفتيم كازرون عيادت عمو بعد رفتيم نوراباد تا يكشنبه مونديم به تو دخترگلم خيلي خوش گذشت اصلا تو خونه نميومدي همش توحياط بودي وبا مامان جون بازي ميكردي بعد به خاطر كار بابا برگشتيم شيراز.حال عمو هم خدا رو شكر خيلي خوبه گاهي وقتا تو خونه ميگي عمو مرتضي مريض شده آره.خدايا همه مريضا رو شفا بده .