صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

بابايي و بادكنك صاينا

1391/3/12 0:34
نویسنده : ماماني
449 بازدید
اشتراک گذاری

مدتيه صاينا يه بادباك زرد گرفته دستش و مرتبا سراغ من مياد تا من ضمن باد كردن بادكنك با ادا هاي شيرين ايشان را بخندانم . البته شغل بنده در حال حاضر دلقك بازي نيست اما گاها پس از ورود به خانه و خوردن ناهار يا شام و در عين خستگي مي بايست با اداهايي كه بنده عمرا تا حالا انجام داده باشم نسبت به سرگرم كردن عليا حضرت بانو صاينا خانوم اقدامات لازم را به عمل آورده و خود نيز از چنين برنامه هاي سرگرم كننده اي فيض ببرم. ديشب كه با همكاران قرار سالن و فوتسال داشتيم مدتي صاينا و ماماني رو ترك كرديم و با دلي آرام و قلبي مطمئن رفتيم و دو ساعتي فوتبال بازي كرديم. اما وقتي برگشتيم خونه با بادكنك زرد صاينا خانوم مواجه شديم كه مرتبا اصرار داشت اونو باد كنيم . ما هركاري كرديم صاينا رو به مامانش پاس بديم علي رغم اينكه تو دو ساعت گذشته خوب پاس داده بوديم اين يكي رو موفق نشديم و شديم مسئول پر كردن باد بادكنك و خالي كردن  اون تا صاينا خانوم ضمن كيف كردن ، به ريش نداشته باباش هم بخنده . بگذريم ، هر چه ما جابجا شديم و  رو زمين خوابيديم و خودمونو بخواب زديمو و سرمونو( كه از شدت باد كردن زياد بادكنك درد گرفته بود چون اگه  اشتباه نكنم باد كردن بادكنك  يه يك ساعتي به طول انجاميده بود ) بين دستامون گرفتيمو هزار تا ترفند ديگه ، موفق نشديم از چنگال صاينا فرار كنيم ، البته در مواقعي به مدت كوتاه موفق ميشديم از ترفندهاي گرگمنشانه استفاده كنيم و چند ثانيه اي صاينا را نزد مامان بفرستيم . البته مامانو نگو كه اصلا انگار نه انگار خودشو زده بود به اون راه كه يعني من نه ميبينمو نه خبر دارمو ونه.... .(حالا نوبت منم ميرسه)تازه موقع خواب كه جريان بادكنك كمي سروسامون پيدا كرده بود و صاينا ديگه سراغي ازون نميگرفت ماماني با خيال راحت گرفت خوابيد و مارا باكلي خستگي و عضلات پر از اسيد لاكتيك كه كلي هم لگد خورده بود(البته تو فوتبال) با صاينا تنها گذاشت و حالا صاينا هم كه بعدالظهر خوابشو كرده بود ميخواست بازي كنه و ما هم مي خواستيم بخوابيم هي از ما اصرار كه بابا بريم بخوابيمو از صاينا اصرار كه ((نميخوام)). حالا اگه شما بوديد چكار مي كرديد. ديگه بقيه داستانو ميذارم كه خودتون روش فكر كنيد و اگه به نتيجه اي رسيديد به من راه حل بدبد ضمنا عكس بادكنك صاينا رو ميذارم تو ادامه مطلب..................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

sedigh
12 خرداد 91 0:00
آخی
بابایی بیچاره!
چه ماجراهایی دارین شما
خیلی باحال بود
خوب صایناجونم جز شما دیگه کسی نیست سرگرمش بشه
معلومه هنوز یاد نگرفتی از فن مولگری در این مواقع استفاده کنی


سلام از راهنمايي شما ممنونم اگه فنون مولگري رو به صورت سي دي يا دي وي دي داريد برام بفرستيد. چون اين فنون جزو فنون قديميه كه من هنوز خيلي باهاش آشنا نيستم
مرتضی و زهرا
13 خرداد 91 12:13
این همه مامانش جورش رو میکشه 2 ساعت هم شما دخترمون رو تحمل کن خداییش دلت میاد صاینا رو باهاش بازی نکنی اونطوری دیگه مامانی میشه دیگه سراغت هم نمیادhttp://www.niniweblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif


باشه حتما باهاش بازي ميكنم
mamane radin
15 خرداد 91 17:46
سلام خاطره جالبی بود . خوشحالم که شعرها مورد توجهتون قرار گرفته. و ممنون که پیشمون اومدید. در مورد فایل صوتی چشم ببینم که میتونم پیدا کمنم حتما بهتون خبر میدم. بازم توی قسمت موضوعات بیاد اگر وقت خوندن ندارید میتونید با موبایل و با صدای خودتون چندین شعر رو ضبط کنید و بذارید صاینا جون گوش بده. با از نظراتتون ممنون .صاینا جونو ببوسید و به وبلاگ اصلی رادین که تازه اپ کردم بیاید.
ممنون حتما سر ميزنيم]

عمو مرتضی
17 خرداد 91 11:17
سلام عموی خوشکلکم هنوز نرفته دلم برات یه ذره شده دوست دارم یه عالمه
زینب
18 خرداد 91 6:47
سلام عزیزم مرسی که به وبم سر میزنی راستی معنی اسم صاینا جون چیه؟ آخه من ساینا دیدم و شنیدم اما صاینا نه؟!!!


سلام . منم از شما ممنونم كلمه صاينا از مصونيت مياد يعني پاكدامن وكسي كه دامن خود را از گناه نگه ميدارد از توجه تون متشكرم