چند روز گذشته !
به نام خدا وقتي مادر ميشي تازه مي فهمي مديون مادرت هستي كه چقدر در حقت خوبي كرده و از يه طرف هم ميگي نكنه در حق بچه خودم كوتاهي كنم و مادر خوبي براش نباشم خلاصه با مادر شدن هم زندگي شيرين ميشه و معنا پيدا ميكنه هم دغدغه آدم بيشتر ميشه به هر حال حس خيلي خوبيه و خدا رو شكر ميكنم كه از مادر شدن محرومم نكرد . بعضي وقتا دلم ميخواد برگردم به كودكي و همه كارايي كه كردم ومامانم رو رنجوندم پاك ميشد وميتونستم جبرانش كنم .ولي مادرم اينقدر مهربونه كه همش و ميذاره بپاي بچگيم و انشا لا من و ميبخشه . تصميم گرفتم هر وقت ديدمش دستاش و ببوسم خيلي دلم براش تنگ شده. خدايا بحق خانوم فاطمه زهرا آغوش گرم مادر رو از هيچ فرزندي نگير . دختر گل من كه طاقت يك دقيقه قهر ماماني رو نداره آخه هر وقت يه خورده شيطوني ميكنه و به حرف مامان گوش نميده باهاش قهر ميكنم و بعد از چند ثانيه صاينا مياد و معذرت خواهي ميكنه و ميگه ديگه اذيتت نميكنم ولي در هر صورت از صاينا خانوم راضي هستم چون ماشالا دختر عاقل و فهميده اي هست. چند روز پيش صاينا جونم ميزبان عمو مصطفي و عمه زينبش بود كه خيلي بهش خوش گذشت چون عمه كلي باهاش بازي كرد و ميبردش بيرون البته بايد به عمه زينب خسته نباشيد بگم چون همش با صاينا سر وكله ميزد و وروجك ما يه لحظه هم ولش نميكرد و ميگفت بايد باهام بازي كني . تازگي ها به بايد ميگي باهد - به تيز ميگي توز مثلا سوزن و كه ميبيني ميگي مامان توزه دست نزني ها! فداي قد و بالات بشم يه تنه ! نقاشيات هم داره معنا پيدا ميكنه و هر خطي كه ميكشي يه معني خاصي داره .ما كه نميدونيم چي ميكشي مگه اينكه خودت برامون توضيح بدي .دوست دارم دخترم خيلي ماهي !