آخ جون بازم مهمون !
روز يكشنبه روز مباركي بود عيد فطر عيد بزرگ و با شكوه مسلمانان . ما هم منتظر مهموناي عزيز ي از تربت حيدريه از شهرهاي مشهد مقدس بوديم .دوست بابايي عمو داوود كه خيلي خوب ومهربون و هر چي از خوبيش بگم كم گفتم البته تنها نبود با خانم گلش ليلا جان كه من خيلي دوسش دارم خيلي ماهه دختر قشنگشون نسيم كه خيلي با ادب و مهربونه مثل مامان وباباش. پدر و مادر عمو داوود پا رو چشم ما گذاشتن تشريف آوردن برادراي عمو داوود علي آقا با خانمش مليحه خانم گل ودختر 10 ماهه نازشون ريحانه و محمد آقا و خواهر عمو داوود مريم جون كه خيلي دوست داشتنيه . سال 87 عمو داوود و ليلا جان و نسيم كه 2 سالش بود اومدن نوراباد 2 سال بعد من و بابايي (هنوز صاينا خانم دنيا نيومده بود ) از بندر عباس رفتيم خونه عمو داوود و چند روزي مزاحمشون شديم ودوباره سال گذشته ما و خانواده هر دو آغا جون رفتيم تربت و دولت آباد و بازم مزاحم عمو داوود و خانواده پدرش شديم و ازشون قول گرفتيم كه حتما به ما سر بزنن تا اينكه امسال ما رو خوشحال كردن وتشريف آوردن .روز دوشنبه رسيدن تخت جمشيد بابا مجتبي هم رفت به استقبالشون ماماني هم خونه موند تا ناهار و آماده كنه از تخت جمشيد ديدن كردن بعد سري به دروازه قرآن زدن و حدود ساعت 2 رسيدن خونه خيلي از ديدنشون خوشحال شدم ماشالا نسيم چقدر خانوم شده بود و چشممون به جمال ريحانه خانوم هم روشن شد . بازم بدليل كوچيك بودن خونه شرمندشون شديم خيلي بهشون سخت گذشت ناهار و كه خورديم ساعت 6 براي ديدن شيراز رفتن بيرون من و مليحه خانوم كه بچه كوچيك داشت مونديم خونه . لطفا به ادامه مطلب برويد
نسيم خانوم وصاينا خانوم