يه مهمون عزيز !
به نام خدا مدتيه كه براي دخترم مطلبي ننوشتم چون حسابي سرم شلوغ بود .ديروز عمو مصطفي كه صاينا گلي خيلي بهش علاقه داره از عسلويه اومد خونمون ما هم از ديدنش خيلي خوشحال شديم چون خيلي وقت بود خونمون نيومده بود . صاينا هم كه حوصله ش سر رفته بود از فرصت استفاده كرد و تا تونست عموش رو اذيت كرد ونميذاشت براي يه دقيقه هم كه شده بشينه انتظار داشت همش باهاش بازي كنه . عموهم زحمت كشيد و يه هديه خيلي خوشكل برا صاينا آورد چون وروجك ما از هواپيما خوشش مياد عمو مصطفي براش گرفت دستش درد نكنه و اينم هواپيماي صاينا كه 2 خلبان و4 مسافر داره موزيكال هست و حركت هم ميكنه ولي هنوز 24 ساعت نشده بود كه صاينا يكي از چرخاش وشكست قبلا هم عمو براش يه ببر قايق سوار آورد كه اونم درب و داغون كرد وهنوز بقايايي ازش مونده كه بعضي وقتا باهاش بازي ميكنه بيچاره يه روزي موزيك داشت پارو ميزد ميچرخيد منم ازش خوش ميومد ولي حالا... يكي ديگه از هديه هاي عمو مصطفي ماشين ديوونه بود كه صاينا يكي داشت با اين شد 2 تا خيلي دوسش داره بيشتر دوست داره خودش هولش بده تا اينكه از كنترلش استفاده كنه البته چون محكمه با وجود بلا هايي كه صاينا سرش مياره هنوز خسارت جدي نديده عمو جون دستت درد نكنه ايشالا تو عروسيت جبران كنيم