صاينا خانمصاينا خانم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

صاينا و یسنا تمام زندگیمون

نتلس (نترس !!! )

1391/3/19 9:07
نویسنده : ماماني
463 بازدید
اشتراک گذاری

  به نام خدا                                                                                                                                                                                            امروز ميخوام در مورد ترس صاينا بنويسم . يادم نيست كه از چند ماهگي ترس وروجك ما شروع شد . اولين چيزي كه ازش ميترسيد آبميوه گيري بود بعد چرخ گوشت  و سشوار وهر چيز برقي كه صدا داشت بجز جارو برقي اونم مال خودمون اگه جاي ديگه اي ميديدش خاموش هم كه بود ميزد زير گريه . براي سشوار كشيدن مجبور بوديم بريم تو اتاق و در و ببنديم كه صاينا صداش و نشنوه ولي اگه ميفهميد سشوار روشنه گريه ميكرد وميگفت در و باز كنيد ميخوام نگاه كنم وقتي هم در و باز ميكرديم ترس و قشنگ تو چهره ميديديم . اگه ميخواستيم گوشت چرخ كنيم بايد كلا ميبرديمش بيرون از خونه مثلا من ميبردمش تو راهرو و سرگرمش ميكردم تابابايي كارش تموم بشه وما دوباره بريم خونه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتيم كم كم نگران ميشديم كه يه روز از تلوزيون شنيدم كه ترس بچه ها در سنين كم موقتيه وبه مرور از بين ميره واگه از چيزي ميترسه نبايد بغلش كرد ودلداريش داد اينطوري فكر ميكنه اون چيز ترسناكيه و بايد ازش بترسه وقتي اين و شنيدم خيالم راحت شد . از اون روز به بعد   وقتي ميخواستم آبميوه بگيرم از صاينا ميخواستم تكه هاي ميوه رو كمك من بريزه تو آبميوه گيري البته با نظارت بابايي .اولش يه كم ميترسيد ولي كم كم عادت كرد و خدا رو شكر الآن ديگه نميترسه يا ديگه خيلي كم شده . علاقه زيادي به جارو زدن داره وقتي ميخوام جارو بزنم بايد يه چند دقيقه اي بدمش به صاينا حتما هم بايد روشن باشه منم نميذاره كمكش كنم ميگه بايد خودم تنهايي اين كار و انجام بدم كه منم تسليم ميشم و اجازه ميدم جارو بزنه قربونت برم دخترم كه اينقدر كدبانويي  .  اما الآن چيزي كه صاينا ازش ميترسه حمامه اسم حمام كه مياد اشك تو چشاش جمع ميشه و ميگه نميخوام . قبلا همش ميگفت ميخوام برم حموم (براي حموم كلمه آب بازي رو بكار ميبرد ولي دست وپا شكسته )چون نميتونست حرف بزنه دستاي كوچولوش و رو سر و صورتش ميماليد و اينطوري به من ميگفت منو ببر حموم هر وقت اون حركاتش يادم مياد دلم ميخواد سر تا پاش و ببوسم . حمومش كه ميكردم يه ذره گريه ميكرد ولي الآن حتي از اسمشم بدش مياد براش توپ و عروسك ميبرم تو حموم براش شعر ميخونم آب بازي ميكنم ولي نتيجه خوبي نگرفتم تا الآن يه خورده بهتر شده ولي به محض اينكه آب ميريزم رو سرش شروع ميكنه به داد و فرياد .از كنار حموم كه رد ميشه ميگه نتلس حموم كه تلس نداله بليم حموم خشكل بشيم ماماني فدات بشه كه اينقدر بانمكي عزيزم. امروز ميخوام حمومش كنم خدا كنه ديگه گريه نكنه .                                                             

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان علی
19 خرداد 91 10:25
سلام طیبه جون صاینا جون دقیقا برعکس علیه چون علی من عاشق حمام ، آب بازی ، جارو برقی و جارو کردن و آبمیوه گیریه اصلا علی از چیز خاصی نمی ترسه ... صاینا گلی رو ببوسید...


سلام زهرا جون خوبي علي چطوره؟خدا رو شكر امروز كه حمومش كردم ديگه گريه نكرد وهمش بازي ميكرد ديگه ترسش از بين رفتهاز وسايل برقي هم ديگه نميترسه
sedigh
19 خرداد 91 14:06
khoda mo ghorbunet beram va hamum raftanet
aziize delam
1mahe dige miam pishet


سلام خاله صديقه خوبي خوش ميگذره ؟ پس كي مياي ديگه دلمون برات تنگ شده مواظب خودت باش
خاله فهیمه
19 خرداد 91 22:42
قربونت برم الهی.ترستم دوس داشتنیه!
دلم برات تنگ شده فسقلی خاله:


سلام خاله جون( همون خاله فريده كه خودم ميگم)بالاخره اومدي وبرامون نظر دادي خوش اومدي خاله گلم منم دوستت دارم اميدوارم تو امتحانات موفق باشي
عمو مرتضی
25 خرداد 91 20:04
سلام عمو جون فدای عمو خوشکلم حمام که ترس نداره حسابی بهت هم خوش میگذره دلم برات یه ذره شده عموم از هیچی نمیترسه یه دل شیر داره http://www.niniweblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif


سلام عمو جون من ديگه از حموم نميترسم خودم از ماماني ميخوام منو ببره حموم . منم دلم برات تنگ شده


عمه زهرا
16 اردیبهشت 92 21:54
عزیزه دلم تا چند ماه پیش از موتورم میترسیدی اما الان که دو سال و ده ماهته اینقد موتور سواری دوست داری که وقتی میای نوراباد موتورو بیشتر از ما دوست داری ،بعدشم با عمو مرتضی بعضی وقتا هم با بابا جلال میری موتور سواری خوش میگذرونی